چگونه میتوانیم هم مسلمان باشیم و هم ناکارآمد؟! -قسمت اوّل
(با تأکید بر نظام آموزش عالی)
وحید احسانی
یادداشت حاضر با هدف و به امید افزایش کارآمدی و بهرهوری فعّالیتهای بیثمر یا کماثری که انجام میدهیم (با تأکید بر نظام آموزش عالی) و در چهار قسمت نوشته شدهاست.
قسمت اوّل: کلاهشرعیهای رایج
در این قسمت، تلاش شده با زیرسئوال بردن توجیههای رایج و بر ملا کردن تناقضی که میان «مسلمان بودن» و «کنار آمدن با ناکارآمدی» وجود دارد، برای غلبه بر این معضلی که عموماً به آن عادت کردهایم عزم و ارادهای شکل بگیرد (یا اگر چنین عزم و ارادهای وجود داشته، تقویت شود).
جامعۀ ما به شدّت دچار بیماری «ناکارآمدی» است. همۀ ما «ناکارآمدی جامعه» را با گوشت و پوست و استخوانمان درک میکنیم و بسیاری از اندیشمندان نیز بر این مهم تأکید کردهاند. به عنوان مثال، دکتر محمّد فاضلی بر «انباشت ناکارآمدی» تأکید داشته و توضیح میدهد: «همۀ شاخصها نشان میدهد که ما بسیار ناکارآمد بودهایم، از آب و محیط زیست و ریزگرد [گرفته]، تا وضعیّت حمل و نقل و اقتصاد و ...» [1]. دکتر محمود سریعالقلم «ناکارآمدی» را «کانون ماهُوی» مجموعۀ مسائل و مشکلات کشور دانسته [2] و دکتر سعید لیلاز آن را «یکی از چهار بحران تمدّنی ایران» (بحرانهایی که نهتنها مردم و نظام فعلی ایران، بلکه تمدّن تاریخی ایران را نیز تهدید میکنند) معرّفی میکند [3]. وقتی میگوییم کلّیت جامعۀ ما ناکارآمد است، یعنی کارهایی که عموم ما انجام میدهیم هم در نهایت ناکارآمد و بیثمر هستند.
از سوی دیگر، جامعۀ ما یک جامعۀ به اصطلاح مذهبی است. درست است که به علّت تداخل «دین» با «حکومتداری»، «ریا» و «تظاهر به مذهبی بودن» هم رواج دارد، امّا به هر حال، بخش عمدهای از ایرانیان واقعاً معتقد هستند و برای آنها «عمل به دستورات دینی»، «اصول اخلاقی»، «گناه و ثواب»، «خشنودی یا عدمخشنودی پروردگار»، «بهشت و جهنّم» و امثال این ها اهمّیت زیادی دارد. خداوند در قرآن (آیۀ 188 سورۀ بقره) به صراحت میفرماید: «اموال یکدیگر را بین خود به باطل مخورید ...». استاد حسین الهی قمشهای یکی از معانی این آیه را چنین توضیح میدهند: «باطل به معنی فاقد ارزش و اعتبار و واقعیت است. هر گونه مالی که به دست آید و برابر آن، یا کمی بیشتر از آن، خیر و امتیازاتی به جامعه باز نگردد آن [مال] باطل و حرام است» [4].
چند نفر از ما هست که قلباً باور داشتهباشد که فواید اجتماعی ناشی از کار و شغلش واقعاً بیش از حقوق و دستمزدی است که بابت آن کار دریافت میکند؟! از میان ایرانیان معتقد و به اصطلاح مذهبی، چند معلّم و استاد قلباً باور دارند که فواید کلاس رفتن و تدریس کردنشان برای جامعه واقعاً بیش از حقوق و دستمزدی است که از جامعه دریافت میکنند؟! چند دانشجو قلباً باور دارند که تحصیل کردن و مدرک گرفتنشان باعث میشود واقعاً به انسانهای توانمندتری برای ایفای نقش در بهبود جامعه تبدیل شوند؟! چند برگزار کنندۀ کارگاه حضوری یا مجازی قلباً باور دارند که مخاطبانشان واقعاً به مطالب توجه میکنند، چیزی یادمیگیرند و تغییری خواهند کرد؟! چند مدیر و مسئول قلباً باور دارند که حاصل ریاست کردنشان برای جامعه بیش از حقمدیریتی است که دریافت میکنند؟! و غیره. چگونه میتوانیم در عین «مسلمان بودن»، وقت، توان و سایر سرمایههایمان را صَرف اموری کنیم که خودمان هم میدانیم «بیفایده» (یا بسیار کمفایده) هستند؟!
در راستای جمع میان «مسلمان بودن» با «ناکارآمد بودن»، به نظرم، توجیههای مختلفی در بین ما رایج شده که در ادامهْ برخی از آنها بیان شدهاند. پیش از پرداختن به توجیههای مورد نظر، لازم است دربارۀ آنها دو نکتۀ کلّی بیان کنم: اوّلاً، موارد زیر لزوماً «باطل محض» نبوده بلکه برخی از آنها ممکن است از حقیقت هم بهرهای داشتهباشند، امّا به ویژه در جامعۀ ناکارآمدِ ما وجهِ «توجیهگرانه-شیطانی» آنها به شدّت بر وجه «حقیقی-الهی» آنها میچربد و ثانیاً، موارد زیر ممکن است با یکدگیر همپوشانی داشتهباشند. ... و
جهت مطالعۀ متن کامل یادداشت میتوانید نسخۀ پی دی اف آن را از طریق آیکون بالا سمت چپ دانلود بفرمایید.
ارسال نظر
به اطلاع همکاران گرامی می رساند که نظرات ثبت شده توسط شما پس از تایید توسط مدیر سامانه قابل رویت خواهد بود.